توضیحات : پاهایم را از زیر پتو بیرون آورده بودم و با نور خورشیدی که پشت پرده اتاقم روی پاهایم بود بازی میکردم که متوجه شدم حجم نوری که پاهایم را داغ می کرد بیشتر شده از زیر پتو یواشکی نگاه کردم ، سیمین بود داشت پرده را جمع می کرد. به تکان خوردن پاهایم نگاه می کرد که آنها را دوباره زیر پتو بردم ولی او فهمید که بیدار شدم، شروع کرد به صدا کردن، سپیده خانم، قشنگ خانم بلندشو خانم خانم ها. بیا صبحانه بخور تا با مش رحیم برید مدرسه. من میرم پایین تو هم زود بیا، دیر نکنی، به مدرسه نرسی! آرام از در اتاق بیرون رفت...